گیرم تمام دنیا بگویند ما مال هم نیستیم ...
ما به درد هم نمیخوریم ...
گیرم برای زیر یک سقف رفتن، عشق آخرین معیار این جماعت باشد ...
گیرم دوست داشتن بدون سند حرام باشد ...
عجیب باشد ...
باور نکردنی باشد ...
گیرم تا آخر عمر تنها بمانم ...
گیرم تمام دنیا بگویند ما مال هم نیستیم ...
ما به درد هم نمیخوریم ...
گیرم برای زیر یک سقف رفتن، عشق آخرین معیار این جماعت باشد ...
گیرم دوست داشتن بدون سند حرام باشد ...
عجیب باشد ...
باور نکردنی باشد ...
گیرم تا آخر عمر تنها بمانم ...
اگر لحظه ای به یادت آمدم ...
زود از ذهنت بیرونم نکن ...
من برای این لحظه ساعت ها به یادت بوده ام ...
مرا زمانی از دست دادی ،
که میان روزمرگی هایت گم شده بودی ...
و تو فرصت آن را نداشتی ،
که دلتنگم باشی ...
عجب از من ...
تمام دلمشغولی ام تو بودی ...
وقتی باران می بارد ...
تنم را به قطرات باران می سپارم ...
می گویند باران رساناست، خدا را چه دیدی ؟
شاید دست های من را هم به دست های تو برساند ...
دلم هوس یک دوست قدیمی کرده ...
یک رفیق شش دانگ ...
یک آرام دل ،
کسی که امتحانش را در رفاقت پس داده ...
و دیگر محک زدن و زیر و رو کردنی در کار نباشد ...
رفیقی که ،
من نگویم و او بشنود ...
عشق یک واژه پر پیچ و خم است ...
سر آن یک عین است ...
عین یعنی همان چشم که سر آغاز جنون میگردد ...
پس از آن شین داریم ...
شین را دقت کن که چه اندازه فراز است و فرود ...
و به ما میگوید که نه در اوج ببالی به خودت ...
و نه دلسرد شوی وقت شکست ...
آخر عشق ببین قاف چه حالی دارد ...
نقطه هایش به قدر من و توست ...
آخر عشق فقط آغوش است ...
خندیدن خوب است ...
قهقهه عالیست ...
گریستن آدم را آرام میکند ...
اما ...
لعنت بر بغض ...
این روزها ...
هیچ چیز سر جایش نیست ...
جز تو ...
چه زیبا جا گرفته ای در دلم ...
همیشه نباید همه چیز را توضیح داد ...
وقتی کسی برای نداشته هایت بهانه میگیرد ...
بهتر است او را هم نداشته باشی ...
تا به نداشته هایت اضافه شود ...
از من فاصله بگیر ...
هربار که به من نزدیک می شوی ،
باور می کنم هنوز می شود ،
زندگی را دوست داشت ...
از من فاصله بگیر ...
خسته ام از این ،
امیدهای کوتاه و واهی ...
یک عمر ،
در انتظاری ،
تا بیابی کسی را که ،
درکت کند ...
و تو را همانگونه که هستی بپذیرد ...
و عاقبت در می یابی ،
که او از ابتدا ،
خودت بوده ای ...
وقتی دو قلب برای یکدیگر بتپد ،
هیچ فاصله ای دور نیست ...
هیچ زمانی زیاد نیست ...
و هیچ عشق دیگری ،
نمی تواند آن دو را از هم دور کند ...
دلت کی تنگم میشود ؟
کی میشود از من سراغی بگیری ؟
کی میشود وقتی با تمام دلتنگیم التماست میکنم ،
و تو مهربان میشوی این مهربانی ابدی باشد ؟
کی مرا میفهمی ؟
خوبم ...
چشم هایم را می بندم ...
زمان را متوقف میکنم ...
مسافت ها رو از بین میبرم ...
و تو را تا ابد در آغوش میگیرم ...
دلم برای آغوشت تنگ است ...