۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلنوشته غمگین» ثبت شده است

مراقب باش

مراقب باش

 

مراقب باش ...
سقف آرزوهای کسی که به تو دلبسته را ترک نیندازی ...
آوارش زمین زیر پایت را هم خراب می کند ...

  • مدیر
  • سه شنبه ۱۹ فروردين ۹۳

متن های عاشقانه غمگین با عکس

متن های عاشقانه غمگین با عکس

 

تو مرا نادیده بگیر ...
و من ...
بدنم روز به روز کبود تر می شود ...
از بس ...
خودم را میزنم ...
به نفهمی ...

  • مدیر
  • پنجشنبه ۱۹ دی ۹۲

خیلی سخته

خیلی سخته

 

خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه ...
بعد بهت بگه که چشماش نمیخواد تورو ببینه ...
خیلی سخته اون که اومده کردت دیوونه ...
هوسش وقتی تموم شد دیگه پیشت نمیمونه ...
خیلی سخته توی پاییز با غریبه آشنا شی ...
اما وقتی که بهار شد، یه جوری ازش جدا شی ...

  • parnian mmm
  • شنبه ۲۳ آذر ۹۲

دلتنگی

دلتنگی

 

گفته بودی دلتنگی هایم را با قاصدکها قسمت کنم ...
تا به گوش تو برسانند ...
می گفتی قاصدکها گوش شنوا دارند ...
غم هایت را در گوششان زمزمه کن ...
و به باد بسپار ...
من اکنون صاحب دشتی قاصدکم ...
اما ...
مگر تو نمی دانستی قاصدکهای خیس از اشک می میرند ؟

  • مدیر
  • جمعه ۱۷ آبان ۹۲

تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم

دوست دارم

 

تو را ...
به جای همه کسانی که نشناخته ام ...
دوست می دارم ...
تو را به خاطر عطر نان گرم ...
برای برفی که آب می شود ...
دوست می دارم ...
تو را برای دوست داشتن ...
دوست می دارم ...
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت ...
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت ...

  • مدیر
  • شنبه ۴ آبان ۹۲

تو همه زندگی من هستی ؟

تو همه زندگی من هستی ؟

 

آه می بینم ...
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی ...
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم ...
چه امید عبثی ؟
من چه دارم که تو را در خور ؟ هیچ ...
من چه دارم که سزاوار تو ؟ هیچ ...
تو همه زندگی من هستی ؟

  • مدیر
  • پنجشنبه ۷ شهریور ۹۲

باز هنگام سفر بود

باز هنگام سفر بود

 

چشم من باز گریست ...
قلب من باز ترک خورد و شکست ...
باز هنگام سفر بود و من از چشمانت می خواندم ...
که سفر خواهی کرد و از این عشق گذر خواهی کرد ...
و نخواهی فهمید ...
بی تو این باغ پر از پاییز است ...

  • مدیر
  • يكشنبه ۳ شهریور ۹۲

رفت و تنها شدم

رفت و تنها شدم

 

رفت و نگفت ...
من بی او ...
میان ماندن و نماندن ...
بودن و نبودن ...
دست و پا می زنم مدام و غرق نمیشوم ...

  • مدیر
  • چهارشنبه ۳۰ مرداد ۹۲

دلتنگی های تازه

دلتنگی

 

گلوی آدم را ...
گاهی باید بتراشند ...
تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود ...
دلتنگی هایی که جایشان نه در دل ...
که در گلوی آدم است ...
دلتنگی هایی که میتوانند آدم را خفه کنند ...

  • مدیر
  • دوشنبه ۲۸ مرداد ۹۲

درد تنهایی

تنهایی

 

درد دارد ...
وقتی با نسیمی برود ...
کسی که به خاطرش به طوفان زده ای ...

  • مدیر
  • چهارشنبه ۱۶ مرداد ۹۲

حتی در لا به لای دفتر خاطراتت هم نبودم

از دستم دادی

 

مرا زمانی از دست دادی ،
که میان روزمرگی هایت گم شده بودی ...
و تو فرصت آن را نداشتی ،
که دلتنگم باشی ...
عجب از من ...
تمام دلمشغولی ام تو بودی ...

  • مدیر
  • پنجشنبه ۱۰ مرداد ۹۲

دلم تنگ شده

دلم تنگ شده

 

دلم تنگ شده ...
برای عکس هایی که پاره کردم و سوزاندمشان ...
برای دفتر خاطراتم که مدتهاست دیگر چیزی در آن نمی نویسم ...
حتی برای آدمهای حسودی که دورو برم می چرخیدند ...
و خیلی دیر شناختمشان ...
برای بی خیالی و آرامشی که مدتهاست دیگر ندارمش ...
خنده هایی که دارم فراموششان می کنم ...
و برای خودم که حالا دیگر خیلی عوض شده ام ...

  • مدیر
  • شنبه ۲۲ تیر ۹۲

بگذار من نادان بمانم

بگذار من نادان بمانم

 

تنهایی ،
چیزهای زیادی
به انسان می آموزد ...
اما ،
تو نرو ...
بگذار من نادان بمانم ...

  • مدیر
  • جمعه ۳۱ خرداد ۹۲

تنها آرزو

تنها آرزو

 

ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﻩ ؟
ﺷﺐ ﻫﺎ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺵ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ؟
ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﺎﺵ ،
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ میشی ...
ﺍﯾﻦ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺍﻧﺘﻘﺎﻣﻪ ...

  • مدیر
  • چهارشنبه ۱۵ خرداد ۹۲

ردشان می ماند

ردشان می ماند

 

فکر میکردم ،
آدمها همانطور که آمده اند می روند ...
نمی دانستم که نمی روند ،
می مانند ،
ردشان می ماند ...
حتی اگر همه چیزشان را با خودشان بردارند ،
و بروند ...

  • مدیر
  • سه شنبه ۷ خرداد ۹۲
موضوعات