۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سلحشور» ثبت شده است

دانلود رمان سلحشور (دروازه ی زندگی،دروازه ی مرگ) | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

دانلود رمان سلحشور (دروازه ی زندگی،دروازه ی مرگ) | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل, دانلود کتاب اندروید, دانلود رمان عاشقانه pdf, دانلود کتاب 95 , دانلود کتاب رمان ایرانیدانلود کتاب برای اندروید

دانلود رمان سلحشور (دروازه ی زندگی،دروازه ی مرگ) | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

نام رمان: سلحشور (دروازه ی زندگی،دروازه ی مرگ)

 زبان: فارسی

 ژانر رمان: تخیلی،هیجانی و ماجرایی

تعداد صفحات: 202

 نوع فایل: pdf

 حجم کتاب رمان عاشقانه: 2.78 مگابایت

 نویسنده: *نونا بانو*

 توضیحات:

تاریکی فرا می گیرد زندگی آماده ی نبرد می شود عشق و جنگ در هم می آمیزد و رازها، خواسته ها و آرزو ها کمرنگ میشود، خونِ ارزشمند مغلوب زهر میشود و اینک انتقام جو برمی خیزد.این رمان زیبا رو در ادامه مطلب از لاولی بوی دانلود کنید...

  • مدیر
  • يكشنبه ۴ مهر ۹۵

دانلود رمان سلحشور | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

دانلود رمان سلحشور | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل, دانلود کتاب اندروید, دانلود رمان عاشقانه pdf, دانلود کتاب 95 , دانلود کتاب رمان ایرانیدانلود کتاب برای اندروید

دانلود رمان سلحشور | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل

نام رمان: سلحشور

 زبان: فارسی

 ژانر رمان: تخیلی / هیجانی / ماجرایی/ حماسی

تعداد صفحات: 297

 نوع فایل: pdf

 حجم کتاب رمان عاشقانه: 3.53 مگابایت

 نویسنده: *نونا جون*

 توضیحات:

اندوه مرگ والدین بر قلب امیلی سایه انداخته. مرگی نابه هنگام و شاید مرموز…پلی میشود
برای ارتباط با دیگران, هفت جوان…
چرخه طبیعت روال خود را دارد… طلسم پیشنیان هنوز پابرجاست… ابرهای سیاه و متراکم
, آسمان شهر را دربرمیگیرد و شاید این یک نشانه باشد… نفوذ دشمن!
قسمتی از متن رمان
امیلی از حرص دندان هایش را برهم می سایید. هفت نفر وارد کلاس شدند و با تعجب به صحنه نگاه کردند. خنده ی ریز و
مسخره آمیز جرج هنوز ادامه داشت و این , حرص امیلی را بیشتر در می آورد. فشار ناخن هایش بر کف دست, آن را به
زق زق انداخته بود. ناگهان دست جرج بر شکم برآمده اش برده شد و قسمت معده اش را فشار داد. حالت چهره اش
عوض شد و پوستش به سرخی گرایید. انگار که از دردی در عذاب بود… با ساعد دستانش به معده فشار می آورد و مانند
مار به خود می پیچید. مانند مار به خود می پیچید؟!
با تعجب به جرج خیره ماند که از درد بر کف کلاس افتاده بود… نگاهی به دیانا و فلوریا انداخت که با تعجب به او نگاه می
کردند. ترس وجودش را فرا گرفت. صحنه چقدر شبیه خواب لحظه ای او در کتابخانه بودند. انگار که واقعیت را دیده باشد….
با دستانی که صورتش را قاب گرفت, از درد کشیدن جرج چشم برداشت و به رزالین نگاه کرد که با نگرانی به او زل زده بود.
-هی… امیلی… منو نگاه کن.. ببین..
به چشمان آبی رز خیره شد… به مراتب, آرامش در وجودش پخش شد. نفسهایش آرام و آرامتر شدند….
-رز… من…
رز دستانش را بر شانه.این رمان زیبا رو در ادامه مطلب از لاولی بوی دانلود کنید...

  • مدیر
  • پنجشنبه ۱۴ مرداد ۹۵
موضوعات