۸۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متن عاشقانه با عکس» ثبت شده است

ای کاش عاشقی خودخواه بودم

کاش عاشقی خودخواه بودم

 

تو نیستی ...
و تمام لحظاتم در تابع عمر ...
در بازه ی نبودنت ، دوباره بودنت ...
به سمت خاطراتت میل می کند ...
با حد بی نهایت دلتنگی ...

  • مدیر
  • پنجشنبه ۱۱ مهر ۹۲

گاهی وقت ها مجبوری احمق باشی

دست های تو

 

روی کاغذ مینویسم :
دست های تو ...
و روی آن دست میکشم ...
گاهی وقت ها مجبوری احمق باشی ...

  • مدیر
  • يكشنبه ۷ مهر ۹۲

دلمو بشکن اما راستگو باش

راستگو باش

 

درست میشه همه چی شک ندارم
واسه حسم ولی مدرک ندارم
اگه حتی دلم خاکستر هم شه
برام تعریف کن تا باورم شه
واسه شنیدن حرفات این بار
تمام عمر فرصت دارم انگار
میترسم بعد این همه حواشی
به احساسم دروغ گفته باشی
اگه جدا بشیم و دوست باشیم
بهتر از اینه به هم مشکوک باشیم

  • مدیر
  • جمعه ۵ مهر ۹۲

هوای دلم ابریست

تنهای تنهام

 

در نبودنش ...
با سایه ام حرف می زنم ...
امروز ...
که هوای دلم ابریست ...
تنهاى تنهایم ...

  • مدیر
  • چهارشنبه ۳ مهر ۹۲

افسوس که رویا بود

افسوس که رویا بود

 

تو را حس میکنم هر دم ...
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه کردی ...
من از شوق تماشایت ...
نگاه از تو نمیگیرم ...
تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار ...
ولی افسوس که این رویاست ...

  • مدیر
  • چهارشنبه ۳ مهر ۹۲

خاطرات

خاطرات

 

خاطرات خیلی عجیبند ...
گاهی اوقات می خندیم ...
به روزهای که گریه می کردیم ...
گاهی گریه می کنیم ...
به یاد روزهایی که می خندیدیم ...

  • مدیر
  • سه شنبه ۲ مهر ۹۲

لحظه های سکوتم

لحظه های سکوتم

 

لحظه های سکوتم ...
پر هیاهوترین دقایق زندگیم هستند ...
مملو از آنچه ...
می خواهم بگویم ...
و ...
نمی گویم ...

  • مدیر
  • دوشنبه ۱ مهر ۹۲

تنهایی

تنهایی

 

حالا دیگر ...
نه از حادثه خبری هست ...
و نه از اعجاز آن چشم های آشنا ...
از دلتنگی ها هم که بگذریم ...
" تنهایی " ...
تنها اتفاق این روز های من است ...

  • مدیر
  • يكشنبه ۳۱ شهریور ۹۲

آدمک های چوبی

آدمک های چوبی

 

چشمانت را ببند ...
و فقط لحظه ای خود را به جای من بگذار ...
حس می کنی چقدر تنهایم ؟
وقتی میان این همه آدمک چوبی ...
شانه ای نیست که تکیه گاه گریه ام باشد ...
آخر تو رفته ای ...

  • مدیر
  • پنجشنبه ۲۸ شهریور ۹۲

لبخندی که درد می کند

لبخندی که درد می کند

 

تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام ...
درد یک اتفاق که شاید با اتفاق تو ...
دردش متفاوت باشد ...
من از دست رفته ام ، شکسته ام ...
می فهمی ؟
به انتهای بودنم رسیده ام ...
اما اشک نمی ریزم ...
پنهان شده ام پشت لبخندی که درد می کند ...

  • مدیر
  • جمعه ۱۵ شهریور ۹۲

شاید آرام تر میشدم

شاید آرام تر میشدم

 

شاید آرام تر میشدم ...
فقط و فقط ...
اگر میفهمیدی ...
حرفهایم به همین راحتی که میخوانی ...
نوشته نشده اند ...

  • مدیر
  • سه شنبه ۱۲ شهریور ۹۲

آن روز که تو رفتی

آن روز که تو رفتی

 

آن روز که تو رفتی همه گفتند :
از دل برود هر آنکه از دیده برفت ...
و آن لحظه به ناباوری و غصه من خندیدند ...
و اکنون آه تو ای سفر کرده ...
اگر باز نخواهی گشت ...
کاش می آمدی و می دیدی ...

  • مدیر
  • جمعه ۸ شهریور ۹۲

تو همه زندگی من هستی ؟

تو همه زندگی من هستی ؟

 

آه می بینم ...
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی ...
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم ...
چه امید عبثی ؟
من چه دارم که تو را در خور ؟ هیچ ...
من چه دارم که سزاوار تو ؟ هیچ ...
تو همه زندگی من هستی ؟

  • مدیر
  • پنجشنبه ۷ شهریور ۹۲

خداحافظ برای همیشه

خداحافظ

 

می‌روم شاید کمی حال شما بهتر شود ...
می‌گذارم با خیالت روزگارم سر شود ...
خداحافظ برای همیشه ...

  • مدیر
  • چهارشنبه ۶ شهریور ۹۲

فقط کمی دیر کرده ای

فقط کمی دیر کرده ای

 

در اتاقی که به اندازه یک تنهایی است ...
دل من که به اندازه یک عشق است ...
به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد ...
من تمام ساده لوحی یک قلب را با خود به قصر قصه ها می برم ...
و تو می آیی ...
بالاخره می آیی ...
فقط کمی دیر کرده ای ، همین ...

  • مدیر
  • سه شنبه ۵ شهریور ۹۲
موضوعات