نیمه شب خواهم رفت

 

تکان می دهد ...
بادبانها را باد ...
دریا در سکوت طوفانیش ...
قامت برافروخته است ...
قایق من است که در این تلاطم شب ...
بیهوده باز میگردد باز ...
به دنبال فانوسی که تا ابدیت خاموش است ...
من از اینجا خواهم رفت ...
و برایم فرقی نمیکند ...
که فانوسی داشته باشم یا نه ...
کسی که می گریزد از گم شدن نمیترسد ...