سوگوار ...
با داغی همیشه تازه ...
بر مزار دلم ایستاده ام ...
کجا هستی ؟
مگر دستانت را ...
به دستهای بی کسی من گره نزدی ؟
شب است و من از گورستان تنهایی می ترسم ....
عجیب می ترسم ...
سوگوار ...
با داغی همیشه تازه ...
بر مزار دلم ایستاده ام ...
کجا هستی ؟
مگر دستانت را ...
به دستهای بی کسی من گره نزدی ؟
شب است و من از گورستان تنهایی می ترسم ....
عجیب می ترسم ...
خوب من همین جا درون شعرهایم بمان ...
تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدم ها ...
مرا با خود نبرد به سرزمین هایِ دورِ احساس ...
من اینجا هر روز با تو عاشقی می کنم بی انتها ...
شعرِ من بهانه ایست برای ما شدن دست هایمان ...
تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم ...
آیدا نازنین خوب خودم.
ساعت چهار یا چهارو نیم است. هوا دارد شیری رنگ می شود. خوابم گرفته است اما به علت گرفتاری های فوق العاده ای که دارم نمی توانم بخوابم. باید ( کار ) کنم. کاری که متاسفانه برای خوش بختی من و تو نیست ، برای رسالت خودم هم نیست ، برای انجام وظیفه هم نیست ، برای هیچ چیز نیست ، برای تمام کردن احمد تو است. برای آن است دیگر–به قول خودت–چیزی از احمد برای تو باقی نگذارند.
اما بگذار باشد.اینها هم تمام می شود. بالاخره ( فردا ) مال ما است. مال من و تو با هم. مال آیدا و احمد با هم. بالاخره خواهد آمد ، آن شبهایی که تا صبح در کنار تو بیدار بمانم ، سرت را روی سینه ام بگذارم و به تو بگویم که در کنارت چه قدر خوشبخت هستم.
پیامک دلشکسته
اس ام اس دلشکسته
اس ام اس جدید دلتنگی
اس ام اس دلتنگی
قد بالای 180، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و ... این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند. توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم. چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لااقل از لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد. تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود. تا اینکه دیدار محسن ، برادر مرجان – یکی از دوستان صمیمی ام به تصویر خیالم جان داد و آن را از قاب ذهنم بیرون کشید. از این بهتر نمیشد. محسن همانی بود که میخواستم ( البته با کمی اغماض ) ولی خودش بود همان قدر زیبا ، با وقار ، قد بلند ، با شخصیت و ...
در همان نگاه اول چنان مجذوبش شدم که انگار سالها عاشقش بوده ام و وقتی فردای آن روز مرجان قصه ی دلدادگی محسن به من را تعریف کرد ، فهمیدم که این عشق یکطرفه نیست. وای که آن روز ها چقدر دنیا زیباتر شده بود. رویاهایم به حقیقت پیوسته بود و دنیای واقعی در نظرم خیال انگیز مینمود. به اندازه ای که گاهی وقت ها میترسیدم نکند همه ی اینها خواب باشد.
همه چیز را یاد گرفته ام ...
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم ...
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم بی صدا کنم ...
تو نگرانم نشو ...
همه چیز را یاد گرفته ام ...
یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی ...
یاد گرفته ام نفس بکشم بدون تو و به یاد تو ...
یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن ...
و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم ...
امشب می خواهم ...
در دنج ترین جای دنیا بنشینم ...
و مردی باشد که حرف های در گوشی ام را بشنود ...
زیر گوشم نجوا کند ...
در آغوشم بکشد ...
و گرمای وجودش به قلب شکسته ام آرامش ببخشد ...
دلم می خواهد بگوید :
نگران نباش بانو من آمده ام که تا همیشه بمانم ...
شروع به دویدن کرد ...
زندگی را به سرو رویش پاشید ...
زندگی را چنان نوشید و بویید ...
و چنان به وجد آمد ...
که دید می تواند تا ته دنیا برود ...
و دید می تواند پا روی خورشید گذارد ...
و می تواند ...
او آن روز آسمان خراشی را نساخت ...
زمینی را مالک نشد ...
پست و مقامی را کسب نکرد ...
در همان یک روز ...
روی چمن ها خوابید ...
کفش دوزکی را تماشا کرد ...
اس ام اس دلتنگی
اس ام اس
اس ام اس
اس ام اس Love
همچون ...
ساعت شنی شده ام ...
که نفس های آخرش را میزند ...
و التماس میکند ...
یکی پیدا شود و برش گرداند ...
من هم ...
نه ...
لطفا برم نگردانید ...
بگذارید تمام شوم ...
برای خودم مردی شده ام ...
این روزها در سکوت سرسخت ...
بی صدا گریه میکنم ...
ولی ...
دنیا ...
مواظبم باش ...
قلبم هنوز زنانه میزند ...
بی تو در خلاء سرگردانم ...
بی تو در انتظار غرقم ...
بی تو لبالب از حس دلتنگی پرم ...
بی تو ...
می بینی ؟
نبودنت مرا در دنیایی حبس می کند که ...
دیگر شبیه دنیا نیست ...
پر از بی رنگیست ...
اس ام اس جدید دلشکسته
اس ام اس جدید