بعضی ها را ...
هرچه قدر بخواهی تموم نمی شوند ...
همش به آغوششان بدهکار می مانی ...
حضورشان گرم است ...
سکوتشان خالی میکند دل آدم را ...
بعضی ها را ...
هرچه قدر بخواهی تموم نمی شوند ...
همش به آغوششان بدهکار می مانی ...
حضورشان گرم است ...
سکوتشان خالی میکند دل آدم را ...
خوبم ...
چشم هایم را می بندم ...
زمان را متوقف میکنم ...
مسافت ها رو از بین میبرم ...
و تو را تا ابد در آغوش میگیرم ...
دلم برای آغوشت تنگ است ...
ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﻴﺎ ،
ﺩﺭ آﻏﻮﺷﺖ ﺧﻼﺻﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ...
ﻛﻮﺩﻛﺎﻧﻪ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﻴﺒﺮﻡ ،
ﺑﻪ ﺧﻼﺻﻪ ﻱ ﺩﻧﻴﺎ ...
عهد داشتن قشنگه حتی تعلق داشتن ...
اینکه بدونی مال کسی هستی ...
سهم کسی هستی و اونم مال توئه، حق توئه ...
مهم نیست این تعهد امضاء بشه تو یه کاغذ پاره ...
اصلش جای دیگه سند خورده، وسط دلامون ...
بالا بروی، پایین بیایی، بی فایده است ...
من تو را همین جا ...
میان بازوانم، در آغوشم می خواهم، با یک بوسه ...
در سرزمین تن من خبری از دموکراسی نیست ...