برایت نوشتم
گاه کمی فراموشی بد نیست
گاه وقتی برایت مینویسم، میخواهم
از درون خویش بگریزم
بگریزم از هر آنچه در من انباشته شد
این دائم، تو را به یاد من می آورد
خواستیم که دور شویم
و راضی به تولد دوبارۀ باامید
اما باز پایم به خیال تو گیر میکند
پرتاب میشوم درست میان برکه ای
که پر است از زلالی تو و خاطرات تو