تنهایی

 

اتاق تنهایی من ، قبله ی بی خانمان من است ...
آن زمان که دنیا را میگذارم کنار زانوهایم را بغل میکنم ...
و ...
مرگ تدریجی سایه هایی که روی دیوار می رقصند ...
کنج اتاق هم اجل امانشان نمی دهد ...
دیوارها جلو میکشند تا قبله ام را تنگ تر کنند ...
افسوس که فقط قاب عکس تو را به من نزدیک تر می کنند ...