دانلود رمان الهه بهشتی | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل, دانلود رمان الهه بهشتی با لینک مستقیم و بدون سانسور, دانلود رمان عاشقانه pdf, دانلود رمان جدید
♦ نام رمان: الهه بهشتی
♦ زبان: فارسی
♦ ژانر رمان: عاشقانه و تخیلی
♦ تعداد صفحات: 251
♦ نوع فایل: pdf
♦ حجم کتاب رمان عاشقانه: 1.13 مگابایت
♦ نویسنده: Amelia
♦ توضیحات:
در دنیایی دیگر، برفراز زمین و ستارگان، جایی دور از زشتی و پلشتی، دختری با سرنوشت دست و پنجه نرم میکند. حوادثی که میآیند و میروند تکالیفی که باید انجام شوند و حال... عشقی که به سادگی بهوجود آمده و فراموش نمیشود. عشاق قصّه یکدیگر را طلب میکنند؛ اما در این میان تنها عفریتهایست که همه چیز را برهم میریزد.رمان الهه بهشتی رو از لاولی بوی دانلود و استفاده کنید...
قسمتی از متن رمان:
مقدمه:
صدای زمزمهی اطرافیانم، باعث شد که چشمهایم را باز کنم. ما درست جلوی دروازههای آسمان هفتم ایستاده بودیم و لشکر راییکا نیز روبهروی ما قرار داشت. خورشید در آسمان گرفتهتر از همیشه به نظر میرسید؛ گویا او هم میدانست که چیز خوبی در انتظارمان نیست. آه خفهای که از گلوی مانیا خارج شد، باعث شد که نگاهم را از آسمان بگیرم و نگاهش کنم.
مانیا:
- اون... اون...
رد انگشت لرزانش را گرفتم که نگاهم به کسی دوخته شد که به تازگی عشق او را در بند بند وجودم احساس میکردم و با شنیدن نامش، خون در رگهایم جریان میگرفت و قلبم مانند قلب گنجشکی به تپش میافتاد.
نفسم به یکباره بند آمد، آن همه سر و صدا به یکباره قطع شده بود؛ دستهای لرزانم را روی قلب درد کشیدهام گذاشتم. خدای من، آخر آن دیگر چه کاری است؟
صحنهی روبهرویم تار شد، با پشت دست پردهی اشکهایم را پاک کردم و سپس آن را محکم روی دهانم فشردم تا هقهقم را خفه کنم. احساس خفگی میکردم، حس میکردم میلههایی آهنین در گلویم فرو کردهاند. آخر چرا دل بستم؟ چرا خود را در برابر آن نگاههای مهربان و چهرهی معصوم باختم؟ چهطور شد که قلبم را به او هدیه دادم؟ چهطور اینقدر احمق بودم؟!
نگاهم تنها متوجه دو نفر شده بود که بیشرمانه، جلوی آن همه جمعیت یکدیگر را میبوسیدند...
***
- جهان آفرینش متشکل از زمین و هفت آسمونه که هرکدومشون سرتاسر، مملو از شگفتیهای آفرینش و سرزمینهای مختلف هستن.
خانم سَروی به سمت تختهی کلاس که از برگ درخت زردآلو ساخته شده بود، قدم برداشت و پس از آنکه با شهد انجیر روی آن «جهان آفرینش» را نوشت، گفت:
- همونطور که خودتون میدونید، آسمون اول سرزمین...
نیلوفر، یکی از بچههای پرحرف کلاس بلند گفت:
- زمین. همونجایی که آدمها زندگی میکنن.
خانم سروی گلوی خود را صاف کرد و گفت:
- بله! زمین. کسی اسم عربی آسمون اول رو میدونه؟
هیچکدام از شاگردان دست خود را بالا نبردند.
- رفیع! اسمش رفیعه.
و با این حرف روی تختهی کلاس، کلمه رفیع را نوشت و ادامه داد:
- آسمون دوم به قیدوم معروفه که سرزمین ابر و باده.
نیلوفر با افتخار گفت:
- پدر من چند بار به اونجا سفر کرده. میگه اونجا همه چیز از ابر ساخته شده؛ خونهها، مغازهها، خیابونها. اون حتی ابرِ یخی هم خورده.
خانم معلم سعی کرد به نیلوفر که همیشه سخنانش را قطع میکرد، اهمیتی ندهد و روی ادامهی درس متمرکز شود.
او گفت:
- اسم آسمون سوم مارومه که به سرزمین یخبندان معروفه. ملکه دلسا و دخترشون مانیا رو که میشناسید؟
نیلوفر دوباره گفت:
- بله خانوم! بعضیها میگن مانیا خیلی خوشگله.
خانم سروی درحالی که سعی میکرد خونسردی خود را حفظ کند، برای لحظهای چشمان سبزرنگش را بست و گفت:
- نیلوفر جان، میشه وسط حرف من نپری؟
و سپس لبخند کوچکی زد و ادامه داد:
- آسمون چهارم که اسمش ارفلونه، سرزمین ستارههاست؛ من یکبار اونجا رفتم و فقط میتونم بگم سرزمین فوقالعاده زیباییه. آبشار نوری داره که بچه ستارهها تا زمانی که ستارهی بالغی بشن اونجا زندگی میکنن.
و روی تخته کلمه ارفلون را نوشت و گفت:
- اما آسمون پنجم، که مطمئناً اون رو خودتون میشناسید؛ سرزمین گلها. جایی که ما هماکنون در اون زندگی میکنیم که اسم عربیش هیعونه.
آقای دارکوب که در حیاط کنار زنگ نشسته بود، با کوبیدن نوکش روی آن، زنگ را به صدا در آورد.
لبهای نازک و صورتیرنگ خانم سروی بالا رفتند و لبخند دلنشینی ساختند:
- خسته نباشید بچهها، دیگه میتونید برید. خداحافظ تا فردا.
بچههای کلاس همزمان گفتند:
- خداحافظ خانم سروی.
و از کلاس خارج شدند. افرا با خود فکر کرد:
- امروز هم تموم شد؛ حالا باید برم باستارین.
باستارین یا بازار، مکانی بود که در آن زنان و مردان اجناس فروشی خود را روی زمین پهن کرده و آنها را میفروختند.
افرا هم از دستفروشان آنجا بود و عروسک میفروخت. او به خانه برگشت، عروسکهایش را در سبدی ریخت و آنها را به باستارین برد. او همیشه کنار گلبانوخانم که پیرزن چاق و مهربانی بود، مینشست و هر ازگاهی هم به او کمک میکرد.
افرا در باستارین قدم زد و خود را به گلبانو رساند.
- سلام خاله، خوبی؟
گلبانو با افرا نسبتی نداشت؛ اما مهر او به دل افرا نشسته و در نتیجه او را خاله صدا میزد.
- خدا رو شکر که خوبم.
گونههایش بر اثر آفتاب سرخ شده و موهایش حناییرنگ بودند که البته بیشتر اوقات زیر روسری کرمرنگ او پنهان میماندند.
افرا کنار او نشست و عروسکهایش را که تعدادشان به دهتا میرسید، روی زمین چید و مرتب کرد. یکی از آنها مانند افرا موهای مشکی براق و ابروهایی گرد داشت.
افرا لبخندی زد و عروسک را در دست خود فشرد و فکر کرد:
- با اینکه موهات فر نیست، اما من رو یاد خودم میندازی.
صدای فریاد ناگهانی جمع، باعث شد که افرا با وحشت سرش را بلند کند و به نقطهای خیره شود که صدا از قعر آن به گوش میرسید. چه اتفاقی افتاده بود؟! این سروصدا هر لحظه بیشتر میشد و به دل او چنگ میانداخت. افرا با ترس بلند شد؛ مردد بود که فرار کند یا همانجا بماند که ناگهان موجودی زشت و سه پا، با پوستی قرمزرنگ و موهای به هم ریخته سیاه، با چشمانی براق و مشکی، در حالی که زبانش آویزان شده بود و دم بلندی داشت و به این سمت و آن سمت میپرید، جهش بلندی زد و در هوا به دور خود چرخید و مستقیم روی عروسکهای افرا فرود آمد و قبل از آنکه دختر بیچاره بتواند حرکتی انجام دهد، جیغی کشید و با دم کلفت و قدرتمندش او را پرت کرد. افرا محکم به دیوار خورد که باعث شد دردی وحشتناک تمام وجودش را فرا بگیرد و به دنبال آن موجود عجیب، او نیز جیغ بکشد.
دانلود رمان الهه بهشتی | اندروید apk ، آیفون pdf ، epub و موبایل
دریافت
حجم: 1.13 مگابایت
Amelia,الهه بهشتی,بهترین رمان عاشقانه ایرانی از نظر خوانندگان,دانلود جدیدترین رمان های 97,دانلود جدیدترین رمان های ایرانی,دانلود جدیدترین رمان های عاشقانه,دانلود جدیدترین رمان های نودهشتیا,دانلود جدیدترین رمان های پلیسی,دانلود رمان,دانلود رمان pdf,دانلود رمان الهه بهشتی,دانلود رمان الهه بهشتی با فرمت apk,دانلود رمان الهه بهشتی با فرمت epub,دانلود رمان الهه بهشتی با فرمت pdf,دانلود رمان الهه بهشتی با لینک مستقیم,دانلود رمان الهه بهشتی برای آیفون,دانلود رمان الهه بهشتی برای اندروید,دانلود رمان الهه بهشتی برای تبلت,دانلود رمان الهه بهشتی برای جاوا,دانلود رمان الهه بهشتی برای موبایل,دانلود رمان الهه بهشتی برای کامپیوتر,دانلود رمان اندروید,دانلود رمان ایرانی,دانلود رمان با لینک مستقیم,دانلود رمان با پایان خوش,دانلود رمان با پایان خوش 97,دانلود رمان با پایان خوش برای کامپیوتر,دانلود رمان باحال 97,دانلود رمان باحال با پایان خوش,دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان بدون سانسور pdf,دانلود رمان بدون سانسور بهشت,دانلود رمان بدون سانسور خارجی,دانلود رمان بدون سانسور صحنه دار,دانلود رمان به اسم پایان خوش,دانلود رمان جدید,دانلود رمان جدید 97,دانلود رمان جدید نودهشتیا,دانلود رمان طنز,دانلود رمان طنز 97,دانلود رمان طنز با پایان خوش,دانلود رمان طنز و کلکل,دانلود رمان عاشقانه,دانلود رمان عاشقانه 97,دانلود رمان عاشقانه pdf,دانلود رمان عاشقانه با لینک مستقیم,دانلود رمان عاشقانه با پایان خوش pdf,دانلود رمان عاشقانه بدون سانسور,دانلود رمان عاشقانه بدون سانسور با فرمت pdf,دانلود رمان عاشقانه بدون سانسور برای اندروید,دانلود رمان عاشقانه بدون سانسور صحنه دار,دانلود رمان عاشقانه برای اندروید با فرمت Apk,دانلود رمان عاشقانه جدید,دانلود رمان عاشقانه جدید apk,دانلود رمان مخصوص گوشی های اندروید,دانلود رمان نودهشتیا,دانلود رمان های Amelia,دانلود رمان های ارباب رعیتی,دانلود رمان های عاشقانه اربابی,دانلود رمان های عاشقانه معروف,دانلود رمان های نودهشتیا,دانلود رمان های همخونه ای عاشقانه,دانلود رمان های کل کلی جدید,دانلود رمان پلیسی با پایان خوش,دانلود رمان کلکلی,دانلود زیباترین رمان با پایان خوش عاشقانه کل کل طنز برایpdf,دانلود پرخواننده ترین رمان های نودهشتیا,دانلود پرطرفدارترین رمان های عاشقانه,رمان,رمان الهه بهشتی,رمان ایرانی,رمان ایرانی 98ia,رمان ایرانی pdf,رمان ایرانی عاشقانه,رمان بدون سانسور,رمان بدون سانسور عاشقانه,رمان بدون سانسور هوس و گرما,رمان عاشقانه,رمان عاشقانه بدون سانسور,رمان عاشقانه جدید,رمان نودهشتیا,رمان های عاشقانه ایرانی با پایان خوب