امروز باز ورق زدم گذشته را ...
گل های میان برگ هایش که خشک کردیم ...
نمیدانم ...
زود از بین رفت، یا تو زود جدا شدی ...
کنار تکه کاغذی سفید یادآوری کردم بر خودم :
ای دل دیدی که وقت رنج هیچ کس یادت نکرد ؟
جز غم که هزار آفرین بر غم باد ...
امروز باز ورق زدم گذشته را ...
گل های میان برگ هایش که خشک کردیم ...
نمیدانم ...
زود از بین رفت، یا تو زود جدا شدی ...
کنار تکه کاغذی سفید یادآوری کردم بر خودم :
ای دل دیدی که وقت رنج هیچ کس یادت نکرد ؟
جز غم که هزار آفرین بر غم باد ...