یادم تو را فراموش

 

امروز به اتاقت که رفتم ...

هنوز هوای اتاق بوی عطرت را به یادگار نگه داشته بود ...

یاد آخرین یادم تو را فراموشی که با هم شرط کردیم افتادم ...

یاد چشمان مهربانی که تمام آسمان را در خود جای میداد ...

یاد آن دست هایی که سردی زندگی را برایم گرما می بخشید ...

حیف ...

حیف آن دست هایی که مرا رها کرد و پس از چند لحظه تن نازنینت را تنه ماشینی ربود ...

عطرت را از روی میزت برداشتم ...

یادم تو را فراموش ...

مادر ...