۴۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشقانه» ثبت شده است

اس ام اس عاشقانه سری چهل و یکم

اس ام اس عاشقانه

 

من که پشت پا زدم به هرچه هست و نیست / تا که کام او ز عشق خود روا کنم
خود را نمیبخشم ، اگر که زین پس به عاشقان وفا کنم.

اس ام اس عاشقانه ۹۲

دیدی ای دل که غم عشق دگر باره چه کرد ؟
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد.

اس ام اس عاشقان

آخرین حرف دلم : عشق هرگز نمیمیرد مگر اینکه عشاق بی وفا باشند.
  • مدیر
  • دوشنبه ۳۰ دی ۹۲

اس ام اس عاشقانه سری سی و نهم

اس ام اس عاشقانه

 

نمیدونم چرا گاهی چشام خیس میشن ؟
میگن حساسیت فصلیه
آره من به این فصلای بدون تو حساسیت دارم.

اس عاشقانه

میگن عاشقا بارون و دوست دارن ولی من یه چیزی رو هیچوقت نگفتم
چه بارون بباره چه بارون نباره با هر اتفاقی به یادت می افتم.

اسمس عاشقانه توپ

از هر چه من و ماست، چو دیوانه گذشتم
مستی نخرد کوی تو، فرزانه گذشتم
عاقل نشود پیر خرابات من امشب
تا ناله صبح، می زده مستانه گذشتم.
  • مدیر
  • پنجشنبه ۲۶ دی ۹۲

اس ام اس عاشقانه سری سی و هشتم

اس ام اس عاشقانه

 

عزیز دلم
کمی کمتر مهربان باش
کمتر خوب
بگذار من هم خودی نشان دهم.

اس عاشقانه

هر جای این سرزمینی باش
فقط هر روز خنده هایت را برایم پست کن
قلب من برای تپیدن
نیاز به انگیزه دارد.

اسمس عاشقانه جدید

موضوع انشاء : تعطیلات خود را چگونه گذراندید ؟
به نام خدا
فرسنگ ها دور از آغوشش.
  • مدیر
  • يكشنبه ۲۲ دی ۹۲

متن های عاشقانه غمگین با عکس

متن های عاشقانه غمگین با عکس

 

تو مرا نادیده بگیر ...
و من ...
بدنم روز به روز کبود تر می شود ...
از بس ...
خودم را میزنم ...
به نفهمی ...

  • مدیر
  • پنجشنبه ۱۹ دی ۹۲

اس ام اس عاشقانه سری سی و پنجم

اس ام اس عاشقانه

 

با عطری که تو هدیه داده ای
به دنیا ثابت خواهم کرد
که نه جدایی در راه است
و نه قلب هایمان سرد خواهد شد.

پیامک احساسی

مرا نبوسید و رفت
ولی این رژ لب روی گونه ام
اثر کدامین لب است ؟
تازه فهمیدم
باز هم خوابش را دیدم
داغیه بوسه اش را در خواب حس کردم.

اسمس رمانتیک

وقتی احساسم با تو حرف نمی‌زند
بدان که در پشت این سکوت
دنیایی حرف نهفته است
تنها کسی آن را می‌فهمد که
راز بغض های شکسته در گلو را بداند.
  • مدیر
  • پنجشنبه ۲۱ آذر ۹۲

متن های عاشقانه همراه با عکس

متن عاشقانه با عکس

 

و چه بدهکارم من به خودم، به ایمانم، به روحم
بابت تمام "دوستت دارم "هایی که نگفتم
و بلعیدمشان تا ثابت کنم روشنفکرم
تا بگویم منطقی هستم
و نبودم.

متن عاشقانه

 هر شب در رؤیای من
 قدم می نهی
 بیدار که می شوم
 چشم من از تو خالیست
 و نگاهم درد می گیرد ازین بیداری
 تنها اگر در رؤیای من می آیی
 بگذار تا ابد بخوابم.
  • مدیر
  • چهارشنبه ۲۰ آذر ۹۲

کجاى دنیا ام ؟

کجای دنیا ام ؟

 

کجاى دنیا ام ؟
کجاى دنیا ایستاده ام ...
که دیگر نه آفتاب گرمم میکند ...
و نه مهتاب سرد ... 
کجاى دنیا نشسته ام ...
که دیگر دیوان شاملو هم آرامم نمیکند ...
نمیدانم کجا هستم ...

  • مدیر
  • سه شنبه ۱۴ آبان ۹۲

داستان عاشقانه معنای خوشبختی

داستان عاشقانه معنای خوشبختی

 

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد. در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.

  • مدیر
  • دوشنبه ۲۹ مهر ۹۲

داستان عاشقانه عشق واقعی

داستان عاشقانه عشق واقعی

 

زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند. از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است، در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است.
در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد: گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید ؟
وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است ؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم.

  • مدیر
  • يكشنبه ۲۸ مهر ۹۲

داستان عاشقانه پسر نوازنده

داستان عاشقانه پسر نوازنده

 

چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشید رو دکمه های پیانو، صدای موسیقی فضای کوچیک کافی شاپ رو پر کرد، روحش با صدای آروم و دلنواز موسیقی که خودش خلق می کرد اوج میگرفت، مثه یه آدم عاشق همه وجودش توی نت های موسیقی خلاصه می شد هیچ کس اونو نمی دید همه آدمایی که می اومدن و می رفتن همه آدمایی که جفت جفت دور میز مینشستن و با هم راز و نیاز می کردن فقط براشون شنیدن یه موسیقی مهم بود.
از سکوت خوششون نمیومد اونم می زد، غمناک می زد، شاد می زد، واسه دلش می زد، واسه دلشون می زد، چشمش بسته بود و می زد، صدای موسیقی براش مثه یه دریا بود، دریایی بدون انتها، وسیع و آروم، یه لحظه چشاشو باز کرد و در اولین نگاه یه لحظه نگاهش با نگاه یه دختر تلافی کرد، یه دختر با یه مانتوی سفید که درست رو به روش کنار میز نشسته بود، تنها نبود با یه پسر با موهای بلند و قد کشیده، چشماشو از نگاه دختر دزدید و کشید روی دکمه های پیانو.

  • مدیر
  • شنبه ۲۷ مهر ۹۲

داستان عاشقانه منصور و ژاله

داستان عاشقانه منصور و ژاله

 

امروز روز دادگاه بود و منصور میتونست از همسرش جدا بشه. منصور با خودش زمزمه کرد چه دنیای عجیبیه دنیای ما. یک روز به خاطر ازدواج با ژاله سر از پا نمی شناختم و امروز به خاطر طلاقش خوشحالم. ژاله و منصور 8 سال دوران کودکی رو با هم سپری کرده بودند.آنها همسایه دیوار به دیوار یکدیگر بودند ولی به خاطر ورشکسته شدن پدر ژاله، پدر ژاله خونشونو فروخت تا بدهی هاشو بده بعد هم آنها رفتند به شهر خودشون. بعد از رفتن آنها منصور چند ماه افسرده شد. منصور بهترین همبازی خودشو از دست داده بود.
7 سال از اون روز گذشت منصور وارد دانشگاه حقوق شد. دو سه روز بود که برف سنگینی داشت می بارید منصور کنار پنچره دانشگاه ایستاده بود و به دانشجویانی که زیر برف تند تند به طرف در ورودی دانشگاه می آمدند نگاه می کرد. منصور در حالی که داشت به بیرون نگاه می کرد یک آن خشکش زد ژاله داشت وارد دانشگاه می شد.

  • مدیر
  • جمعه ۲۶ مهر ۹۲

داستان عاشقانه ابراز عشق

داستان عاشقانه

 

یک روز آموزگار از دانش‌آموزانى که در کلاس بودند پرسید آیا مى‌توانید راهى غیرتکرارى براى ابراز عشق، بیان کنید؟
برخى از دانش‌آموزان گفتند بعضی‌ها عشقشان را با بخشیدن معنا مى‌کنند.
برخى «دادن گل و هدیه» و «حرف‌هاى دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شمارى دیگر هم گفتند که «با هم بودن در تحمل رنج‌ها و لذت بردن از خوشبختى» را راه بیان عشق مى‌دانند.

در آن بین، پسرى برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را براى ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهى تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانى که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول براى تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتى به بالاى تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.

  • مدیر
  • جمعه ۲۶ مهر ۹۲

از من فاصله بگیر

از من فاصله بگیر

 

از من فاصله بگیر ...
هربار که به من نزدیک می شوی ،
باور می کنم هنوز می شود ،
زندگی را دوست داشت ...
از من فاصله بگیر ...
خسته ام از این ،
امیدهای کوتاه و واهی ...

  • مدیر
  • پنجشنبه ۳ مرداد ۹۲

دو قلب عاشق

دو قلب عاشق

 

وقتی دو قلب برای یکدیگر بتپد ،
هیچ فاصله ای دور نیست ...
هیچ زمانی زیاد نیست ...
و هیچ عشق دیگری ،
نمی تواند آن دو را از هم دور کند ...

  • مدیر
  • سه شنبه ۱ مرداد ۹۲

چشمان تو

چشمان تو

 

مانده ام ...
آنان که به من می گویند ،
نوشته هایم زیباست ...
اگر چشمان تو را ببینند ،
چه خواهند گفت ...

  • مدیر
  • شنبه ۱۵ تیر ۹۲
موضوعات