من عادت کرده ام

 

ساده نبود اما ...
من دلم را عادت داده ام به نخواستن ...
وقتی لبخندت را درون مردمکان کسی می تابانی ...
که من نیستم ...
حالا ...
عکس های دو نفره ی پر لبخند ...
در آغوش دیگریت را ...
می خواهی به رخ لحظه های این دل ...
از دست رفته بکشی ...
که چه ؟
من عادت کرده ام به تجسم بودن دستهای تو ...
در دست های دیگری  ...
من عادت کرده ام ...