من تنها کمی متفاوتم ...
وقتی تمام دردهای دنیا ...
روی شانه های دخترانه ام ...
کوه می شوند ...
من به پهنای تمام کوه پایه ها ...
لبخند می زنم ...
من تنها کمی متفاوتم ...
وقتی تمام دردهای دنیا ...
روی شانه های دخترانه ام ...
کوه می شوند ...
من به پهنای تمام کوه پایه ها ...
لبخند می زنم ...
تو نیستی ...
و تمام لحظاتم در تابع عمر ...
در بازه ی نبودنت ، دوباره بودنت ...
به سمت خاطراتت میل می کند ...
با حد بی نهایت دلتنگی ...
چند وقتیست هر چه میگردم ...
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم ...
نگاهم اما ...
گاهی حرف می زند ...
گاهی فریاد می کشد ...
غرورم ...
محکم تر از این حرف ها بود ...
اما رفتن تو ...
فرو ریخت تمام ستون های دلم را ...
روی کاغذ مینویسم :
دست های تو ...
و روی آن دست میکشم ...
گاهی وقت ها مجبوری احمق باشی ...
شب باشد ...
با خودت خلوت کنی ...
و یکی یکی ...
اشتباه هایت را خط بزنی ...
تکان می دهد ...
بادبانها را باد ...
دریا در سکوت طوفانیش ...
قامت برافروخته است ...
قایق من است که در این تلاطم شب ...
بیهوده باز میگردد باز ...
درست میشه همه چی شک ندارم
واسه حسم ولی مدرک ندارم
اگه حتی دلم خاکستر هم شه
برام تعریف کن تا باورم شه
واسه شنیدن حرفات این بار
تمام عمر فرصت دارم انگار
میترسم بعد این همه حواشی
به احساسم دروغ گفته باشی
اگه جدا بشیم و دوست باشیم
بهتر از اینه به هم مشکوک باشیم
هنوز دست هایم در دست های تو بود ...
که باران باریدن گرفت ...
تو رفتی که چتر بیاوری ...
و من هنوزم که هنوز است ...
روی این نیمکت منتظرم ...
بعضی ها را ...
هرچه قدر بخواهی تموم نمی شوند ...
همش به آغوششان بدهکار می مانی ...
حضورشان گرم است ...
سکوتشان خالی میکند دل آدم را ...
در نبودنش ...
با سایه ام حرف می زنم ...
امروز ...
که هوای دلم ابریست ...
تنهاى تنهایم ...
تو را حس میکنم هر دم ...
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه کردی ...
من از شوق تماشایت ...
نگاه از تو نمیگیرم ...
تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار ...
ولی افسوس که این رویاست ...
خاطرات خیلی عجیبند ...
گاهی اوقات می خندیم ...
به روزهای که گریه می کردیم ...
گاهی گریه می کنیم ...
به یاد روزهایی که می خندیدیم ...
لحظه های سکوتم ...
پر هیاهوترین دقایق زندگیم هستند ...
مملو از آنچه ...
می خواهم بگویم ...
و ...
نمی گویم ...
سهم من از عشق ...
به همین سادگی ست ...
نشستن میان بغض لحظه ها ...
با چشم هایی ...
درگیر یک دوردست ...